یادداشت ها

دنیای پفکی!

به نظرم قبح مرگ هم دیگر شکسته است. شاید سال ها قبل زمان زیادی می برد تا مثلا چهره ای شناخته شده از بین ما می رفت تا به خودمان بیاییم که دنیا فانی تر از فانی است، اما امروزو در این ماه ها به قدری ریتم و آهنگِ از دست دادن ها تند شده که مثلا اگر بگویند فلانی هم مُرد، این کَکی که چند ثانیه می گزد هم نمی گزد!

به راستی مُردن ما، حتی محبوب ترین ها و خفن ترین های این کره خاکی چقدر در زندگی من و تو وقفه ایجاد کرده و می کند؟ چقدر درگیرمان می کند به طوری که مثلا از خواب و خوراک بیفتیم؟ همین مارادونا اسطوره فوتبال جهان که فوت شد چه اتفاقی عجیبی افتاد؟ به غیر از اینکه چند لحظه به فکر فرو رفتیم و آنچه او انجام داده را در ذهن مرور کردیم و استوری گذاشتیم؟

به غیر از چند ثانیه اَدای ناراحتی و چند قطره اشک مصنوعی (برای خالی نبودن عریضه) کداممان به اندازه خانواده ای که عزیزش را از دست داده (به معنای واقعی کلمه) اندوهگین و ماتم زده می شویم. مثلا در این روزها که مهراد میناوند و علی انصاریان عزیز را از دست دادیم جز خانواده مهرداد و ننه علی، چه کسی اندازه آن ها یا حتی نصف آن ها ناراحت است؟ چه کسی درک می کند چه بر آن ها آمده و پس از فروکش کردن متن ها و پیام ها و عکس های مهرداد و علی چه بر سر این خانواده ها می آید؟ و الا ما که بعد از شنیدن خبر، هر کداممان دوباره به کارمان ادامه می دهیم و دوباره می خندیم و دوباره بیش از رفتنِ مهرداد و علی به این فکر می کنیم که شب شام چه داریم!

به نظرم غمگین ترین آدم جهان (در این لحظه) ننه علی است و آن مادری که فرزندش روی تخت خوابیده، پدری که پشتِ میله هاست و آن برادری …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا