بیهدفی؛ لحظهای برای نفس کشیدن در زندگی شلوغ
وقتی حرف از بیهدفی میشود، معمولاً تصویری تاریک و منفی در ذهنمان شکل میگیرد؛ گمگشتگی، سردرگمی، نداشتن مسیر و حتی حس ناامیدی. اما آیا واقعاً بیهدفی همیشه به این معناست که زندگی در بنبست است؟ آیا همیشه باید هدف داشت تا ارزشمند باشیم؟
به گزارش خبرگوهردشت و به قلم دانیال ایل بیگی؛
بیهدفی، مثل همهی مفاهیم زندگی، میتواند دو رویه داشته باشد. گاهی بیهدفی یعنی فقدان انگیزه و سردرگمی که به رکود و ناامیدی میانجامد. اما گاهی هم بیهدفی میتواند فرصتی برای کشف، آزادی و آرامش باشد.
در دنیایی که پر از برنامهریزی، هدفگذاری و مسابقه برای رسیدن به مقصد است، بیهدفی میتواند مثل یک نفس عمیق باشد؛ لحظهای برای توقف، نگاه به اطراف، و شاید بازتعریف خود و خواستهها. در این سکوت و آزادی، امکان کشف چیزهای نو وجود دارد که در مسیرهای مستقیم و هدفمند معمولاً فرصتشان نیست.
بیهدفی یعنی رها شدن از فشار «بایدها» و «بایدها»، و پذیرفتن این که گاهی زندگی صرفاً جریان داشتن است، بدون آنکه نیاز به نتیجهای بزرگ باشد. این حالت میتواند خلقکنندهی خلاقیت، آرامش ذهن، و حتی رشد شخصی باشد.
پس شاید بهتر باشد بیهدفی را نه به عنوان دشمن، بلکه به عنوان بخشی از چرخه زندگی بپذیریم؛ لحظهای که به ما اجازه میدهد از خودمان بپرسیم: واقعاً چه میخواهم؟ و نه فقط چه باید داشته باشم.